از عصری تو فکر اینم که یه پرتره بکشم. باید یه پروژه ای داشته باشم. هر روز. باید کاری برای انجام دادن داشته باشم وگرنه می می رم. می پوسم. 

خیلی به تنها بودن نیاز دارم. نه اینکه از اطرافیانم خسته شده باشم نه. به تنهایی با خودم احتیاج دارم. خودم و خودم. 

باید فکرم رو متمرکز کنم باید به خواسته هام به آینده فکر کنم. باید به گذشته فکر کنم. به سکوت احتیاج دارم. به تمرکز. به موسیقی و شعر. 

خاطرات داره کمرنگ می شه. گاهی فرق یه خاطره رو با رویاهام نمی فهمم. گاهی اسم فلان خیابون فلان کافی شاپ فلان رستوران رو به خاطر نمیارم .. این زوال خاطره...

مگه نمی گفتن اولش سخته؟ فراموشی....

دلم می خواد نامه ی اداری به فارسی بنویسم. دلم می خواد کتاب های خونده شده م رو دوباره بخونم. دلم می خواد روی شکم حنا دست بکشم.  دلم می خواد جلوی شومینه آواز بخونم. 

فهمیدم 

پرتره ی شاملو رو می کشم.

نظرات 10 + ارسال نظر
مهدی دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 05:57

از شما دعوت به همکاری میکنم
نیاز به چند برنامه نویس و طراح تمام وقت یا پاره وقت آشنا به برنامه نویس? پی اچ پی و جاوااسکریپت اچ تی ام ال ، اس کیو ال و سایر نرم افزار ها ی طراحی وب سایت در تهران برای یک پروژه عظیم در حوزه تجارت B2B
همکاران باید بتوانند حداقل یک روز در هفته در شرکت حضور داشته باشند ول? برا? سایر زمانها نیاز به حضور در شرکت نیست و میتوانند کار را از هر جا?? پیش ببرند. امکان پرداخت حقوق ثابت، حقوق ساعت? یا پروژه ا? به همراه پاداش ، سهام ، اختیارات مدیریتی پروژه ، بیمه ، امکانات و سایر مزایا بسته به شرایط کار? و زمان کار وجود داره.

لطفا در صورت آمادگی جهت همکاری با ما تماس بگیرید .
شرکت تجارت پایتخت پاسارگاد

مهدی تیرچرخ
trillion ID :Doostekhoda
Aol ID: doostekhoda
Hotmail ID :doostekhoda
Yahoo ID: mahdi_mt_01
Google talk ID : bbizc.com
Oovoo ID : doostekhoda
Beyluxe ID: doostekhoda
ICQ ID: 642928987
12Voip ID: dostekhoda
Email : bbizc.com@gmail.com
Email : networkbazar01@gmail.com
مهدی تیرچرخ
09390858526 و 09370621090
تلفن دفتر :88945552 ، 88935547 ، 88924193
Fax : 88935547 ، 88924193
آدرس دفتر مرکزی :‌تهران ، میدان ولیعصر، خیابان شقایق ، پلاک 17 ، طبقه 5 ، واحد 17

م ه ت ا ب دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:07

زوال خاطره
زوال زندگی
زوال عشق


تو را می شناسم آشنایی دور
گذشته ام با خاطره کسانی گره خورده
که امیدی برای دیدن دوباره شان ندارم

و حال را با تنهایی
با ناشناسان گذری
می گذرانم

حالم گفتن ندارد

و حال من هم

حنا دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 14:58

اشک ام رو دراوردی.
یه روزایی از یه چیزایی فرار میکنی و بیزاری........ روزایی میرسه که مثله سگ شکاری به دنباله ذره ای از بوی اش هستی......
وقتی درواهی نشسته بودم و چشمام و بسته بودم و بو میکشدم یاد دو سال راهنمایی افتادم که چقدر....چقد راین بو برام آزار دهنده و زجر آور و نشان از حبس من داشت و حالا واسه یه شب بیشتر استنشاق اون بو........برنامه حرکت همه رو به هم میزنم و به بهانه های الکی چنگ میندازم ...اطرافیان رو از خودم و برنامه ریزیم دلخور میکنم .....ولی یه شب بیشتر ........ساعتی بیشتر ......بو میکشم.

آره می فهمم.
منم سگ هاری شده ام اما هرچه بو می کشم چیزی به مشامم نمی رسه از این فاصله...

سعید دوشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 17:37

ببین این حنا دقیقا کدومشونه؟
این حنا زن م.ر بود یا اون یکی م ه ت ا ب؟
خیلی باحالم من. الانم دوباره قاطی کردم.
یادته تولد من اومدن و خشک و خالی هیچی نیاوردن؟ لول
شوخی کردم بابا! چندتا کتاب آورده بودن انگار. این که دقیقا کدومشون کتاب آورده بود و کدوم لباس رو یادم نمی آد.
آقاهاشون رو خوب یادمه ها. خودشون رو نه.

مهتاب سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 08:20

سعید سعید سعید
نامرد نالوتی منو چطور می تونی فراموش کنی یا با یکی دیگه اشتباه بگیری!!!!

خوبی پسر؟
یادته چقدر برات کادو آوردیم یادته چقدر مهمونیتو گرم کردیم یادته چقدر از اومدن ما خوشحال بودی؟!

سعید سه‌شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 12:01

شوخی کردم بابا. دلم تنگ شده بود براتون اومدم این طوری تلافی کردم.

مهتاب چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 10:24

می دونستم که تو محاله منو با ستاره اشتباه بگیری(خنده ای بد جنسانه)

سعید دعوتمون کن بیایم پیشت


دوست داریم

حنا چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 15:08

سعید جان.....در حاله حاضر خودم هم یادم نمیاد که من کودوم بودم و چی برات اورده بودم! من اونی ام که خونمون نیومدی! شوهرم هم م.ر است!خیلی هم بچه باحال ام و خیلی خیلی خوبم....اون بد تره مهتابه! شوهره اون کوره ..ماله من فقط کچله! همین!
انشالا که یه کورو کچلش هم گیره فامیل شما بیاد!

سعید جمعه 26 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 03:21

من که از خدامه دعوتنامه بدم بیاین اینجا. هر وقت خواستی بگو بفرستم. مشکل اینه که با دعوتنامه همه چیز حل نمی شه.
م.ر. کچل بود اما اون یکی خوشگل تر بود ها. دوتاشون تو دل برو هستن ماشاالله.

نخیر شوهر خودم از همشون خوشگل تره.
اما خدا رو شکر چاقالوهه ٬تو دل تو جا نمی شه!!!

مهتاب شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 13:59

سعـــــــــــــــــــــــــید
خوبه که ا خوشگل تر از م.ر وخیلی خوبه که تو دل بروهه ولی دلیل نمیشه که غیرتی نشما
آی نفس کش

این رها چی میگه سعید؟ نمی گه ماها غیرتییم میاد جلوی ما از شوهرش تعریف می کنه واه واه واه دخترای این دوره زمونه رو رو خوردن حیا رو غورت دادن
ببین من اصن روم نمیشه اسم آقامونو بیارم چه برسه که بگم خوشگله!!!


سعید دوست می دارمت مثل دختر دایی .... که دوست می دارمش
سعید باید برم خونه مادر گرامیت هم ایشونو ببینم هم اگه هنوز دایی گرامی هستن ایشونو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد