خاله

گوشی رو بعد از یه بار بوق زدن بر می داره.

می گم سلام خاله.

می گه سلام الهام جان.

(الهام خواهرزاده ی واقعیشه. مثل من الکی نیست...)

دلم می گیره و بقیه ی مکالمه اونجور که می خواستم پیش نمی ره...

.

.

.

خاله , عمو ... فکر کنم دیگه باید از این بازی دست بردارم و آدمها رو با اسم واقعی خودشون صدا کنم.

سخته برام دل کندن از صفاتی که یادگار کودکیمه.

بچه که بودیم همه ی آقاها عمو و همه ی خانوم ها خاله بودن...

کاش می شد هنوزم باشن

نظرات 9 + ارسال نظر
مهتاب سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:19

هم زمان بودن احساساتمون ــــــــــ
هی
هی

رها پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:50

گله ام از تو نیست که چرا نگفتی
گله ام از خودم است که چرا نپرسیدم؟؟؟

حنا جمعه 31 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 17:24

بسیار بسیار مشعوف شدم از خوندن این مطلب که بلاخره یکی زد تو برجکت ...بسکه هی راه رفتی و گفتی خاله خاله...هی با همه خودمونی شدی.....یادته نشسته بودی پیشه عمه من میگفتی عمه جون شما خودت رو ناراحت نکن!!!!من و مهتاب چشمامون شد انقده.......خیلی خوشم اومد ....اون یارو...خاله هه ...کی بود برم دستش رو ببوسم که این لوس بازی رو از کله تو انداخت..........
من هنوزم به یه عدخ میگم عمو......بعد میبینم .....یارو دیگه انگار انقدا با من فاصله سنی نداره......انگار فاصله ما با نسل قبل داره کمتر و کمتر میشه و با نسل بعد بیشتر و بیشتر.....مثه توده های خاک میمونیم تویه دگر گیسی ها که داریم به هم فشرده میشیم.......شاید یهو دیدی از فردا اونا به تو زنگ زدن و گفتن سلام خاله!!!
مامانت تا کی اینجاست؟
من هنوز زنگ هم نزدم!!!!
پسرم .....دستش که ترک خورد هیچی ...چنان شدید سرما هم خورده که نگو....اشکم و درورده...
بووووسسس

رها شنبه 1 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:02

حنای نازنینم می دونستم تو خیلی از این موضوع خوشحال خواهی شد!!! (خاله نسرینم چطوره؟!!!هاهاها)
الهی بمیرم واسه سورنا کوچولومون . قربونش بشم. ایشالا زودی خوب بشه. از طرف من ببوسش :*:*:*:*:*:*

سعید دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 03:31

خاله طاهره

حنا دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 22:13

سلام رهایه عزیز ..خوبی؟.....خاله !
خاله را دیدیم! مامانت!
قرار شد من بهش زنگ بزنم و در خدمتش باشم یه شب! منتها......باور میکنی یا نه........کفگیر ته دیگه ! باید به صرفه املت دعوتش کنم! این شد که ما هنوز خبری بهش ندادیم...
خودت خوبی؟ شوهر کردی خیلی کم پیدا شدی .....بی جنبه!
عقده ای!

حنا یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 19:00

هی کجایین؟
چی شده ؟ مریضی چیزی اومده؟!!

سعید سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 02:05

من اینجام بقیه کجاااااااااااااان؟

مهتاب سه‌شنبه 25 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 08:22

مو که همیشه هستم
ولی صابخونه اصن مهمون نواز نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد