اشتباهات

امشب مهمونی بودیم و حدود ساعت ۱۰ برگشتیم. دخترم خیلی خوابش میومد، همونجا شیرش رو خورد و راه افتادیم. فکر کردم چون خوابش میاد اگر دور بزنیم  می خوابه اما نیم ساعت چرخیدیم و نخوابید(یادم رفته بود که‌ چند وقته شبا دیگه تو ماشین خوابش نمی بره، هرچقدرم خسته باشه). الان خونه ایم، تو تختش داره قلط می زنه که خوابش ببره. هیچ مقاومتی هم نکرد، به شیره دیگه هم خورد و خودش چرخید به پهلو که بخوابه.

پشیمونی:

ببخش منو دخترم، که نیم ساعت الکی چرخوندمت. نیم ساعت منتظر شدی که به تخت خوابت برسی. قول نمی دم دیگه از این اشتباهات نکنم ، من بازم اشتباه می کنم و تو اذیت می شی...اما سعی خودمو می کنم که تصمیم درست رو بگیرم. 

لحظه ی درک:

همش مادرمو متهم می کردم، چندین سال، گاهی هم پدرم رو، به اشتباهاتشون، به کارهایی که نکردن، الان خودم تو اون موقعیتها هستم، درکشون می کنم...چقدر ناعادلانه قضاوت شون کردم، چقدر یک جانبه...

اما تو یک چیز متفاوتیم، عذر خواهی. من حاضرم اگر اشتباه کردم از بچه م عذر خواهی کنم. کاری که تو نسل و فرهنگ پدرمادرا ی ما مرسوم نبود و نمی کردن.

تغییر

شب سوم هم داره با موفقیت می گذره.

دارم دخترم رو عادت می دم که شب تو تخت خودش بخوابه. خیلی طول می کشه اما امیدم به اینه که بعد از چند هفته عادت کنه.

لازمه این کارو بکنم که وقتی بچه دوم دنیا اومد کمی کارم آسون تر باشه.

دارم برای فوق لیسانس ثبت نام می کنم، اگر قبول بشم پاییزه سال دیگه شروع ترمه. اون موقع بچه ی دوم سه ماهشه! الان نمی خوام فکر کنم که چی می شه، فقط خیلی هیجان دارم مکهبالاخره بعده هفت سال تصمیم گرفتم رشته ی خودم رو ادامه بدم و امیدوارم بعدش یه کاری که در شأن خودمه پیدا کنم، خسته شدم از این کارهای حداقل حقوقی...لیاقتم بیشتر از این حرفاست . امیدوارم با دو بچه از پسش بر بیام.