من هنوز همون دیووانه ای هستم که بودم. خُلینه وار به زندگی ادامه می دهم.

.

.

.

یک سگ در زندگی ما وارد شده. اسمش هست جاسبر یا جاسپر.

به اسم سگ سپهر گرفتیمش اما الان سگ همه هست به جز سپهر!

منه تنبل رو 7 صبح بیدار می کنه تا ببرمش گردش! شب ها هم بعد شامش می برمش گردش یا بهتر بگم اون منو می بره گردش!

 سگ سفید و پشمالوییه و بعد از دو روز خودش رو در دل ما جا کرده. صبح ها میاد خودش رو از تخت آویزون می کنه که بیا منو ببر بیرون. اگر محلش نگذارم می ره عقب و دور خیز می کنه و می پره تو تخت و خودش رو کنارم جا می کنه. 

خلاصه مسوولیت کم داشتیم این هم بهشون اضافه شد.

 اما حس جالبیست داشتن یه حیوون خانگی...

نظرات 4 + ارسال نظر
سعید جمعه 23 دی‌ماه سال 1390 ساعت 03:51

اتفاقا به منم همهش توصیه می شه سگ بیارم. دلم خواست.

حنا شنبه 24 دی‌ماه سال 1390 ساعت 02:26

وای سگ.....خیلی خوبه....من عاشق سگ ام.انقده سورنا از برفی خوشش میاد ...بچه ام سگ میبینه یه ساعت باش حرف میزنه..دوستت دارم ..عروس عموم اینا!

ممرضا جونت یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:59

سلام دلم یا دللمون خیلی خیلی واست تنگ شده ........اون روزی که میرفتی باورم نمیشد انقدر دیدن دوبارت طولانی باشه....بگذریم امیدوارم خوبو سالم باشی رها جون ....شاد باشیو رها

مهتاب یکشنبه 25 دی‌ماه سال 1390 ساعت 09:13

چه جالب ممدرضا آن لاینه اونم این موقع صبح

ســـــــــــــــــــــــــگ
هممون ماله سال سگیم (راستی سپهر هم واسه سال سگه نه؟)
خب معلومه عاشقشیم
فکر این که سگ داری خیلی باحاله بازم تو کارای رو که من دوست دارم داری انجام می دی چون می دونی من هیچ وقت نمی تونم خیلی از کارارو انجام بدم
خیلی حال کردم عروس آموش اینا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد