بچه که بودم تحت تاثیر برنامه ی دختر شایسته که بابای سوزان از ماهواره ضبط کرده بود جلوی آینه وامیایستادیم و شکمهامون رو می دادیم تو که مثلا هم هیکل مدل های خوش قد و بالایی بشیم که دیده بودیم. الان که جلوی آینه خودمو و بیشتر شکمم رو نگاه می کنم تعجب می کنم که اون موقع واقعا چیزی هم داشتیم که بخوایم بدیم تو؟! از خودم خجالت می کشم. از دیروز که دیگه واقعا به سر تا پای خودم واقع بینانه نگاه کردم و تصمیم گرفته م فکری به حالش بکنم اشتهام کمتر شده. باید پیاده روی کنم و تو خوردنم محتاط باشم. با خودم قرار گذاشته بودم هر وقت مامان شدم به خودم اجازه می دم که هرچقدر دلش خواست چاق و چله بشه. نمی دونم شایدم این عکس العمل طبیعی بدنمه که چون می بینه حالاحالاها به اون آرزو نمی رسه لااقل بعدش رو شبیه سازی کرده که دلم خوش باشه!!! گاهی فکر می کنم که دیر خواهد شد٬ گاهی اصلا به ماهیت این آرزو شک می کنم. والا ما تو زندگی تا اومدیم به یکی تکیه کنیم همچین جاخالی داده که با مغز خوردیم زمین. درد داره خب. واسه همین اصلا دیگه نمی خوام بش فکر کنم. فعلا انرژیمو می گذارم واسه چیزهایی که برای رسیدن بش فقط و فقط به اراده ی خودم نیاز هست و بس. 

باید اول کار پیدا کنم دوم خودمو سومی هم که معلومه

نظرات 3 + ارسال نظر
کرج انلاین سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 14:18 http://www.karajonline.orq.ir

وب سایت جالبی دارید به سایت ما هم سر بزنید

حناا سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 22:00

سلام عزیزم...توپولویی من......از اندامت یه ...رضایت به نظر میرسه......تو خوشگل و خوش هیکلی.....
اونی که جاخالی میده ...لیاقت نداره......اشکالی در تو نیست...
تلفن ام یه طرفه است نمیتونم بهت زنگ زنم......شرمنده...چند بار شمار ه عجیب و غریب دیدم فهمیدم تویی. ولی تل یه طرفه است.......
عزیزم......درس میشه...درس میشه....درس میشه

ممرضا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:57

من که دوست دارم هر جوری میخواهی باش اگرم کسی نگرفتت منو اشکان بارتو بدوش میکشیم
قول میدم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد