امید

...من هم خوبم. شکر خدا خصوصا امروز که خیلی احساس خوبی دارم...بعد دو هفته بیمارستان بودن امروز احساس می کنم حالم خوبه.بنا براین هیچ نگران من نباشید... ان شااله بتونیم دیدار ها رو تازه کنیم* 

 همه چی داره درست می شه. اصلا امروز صبح که از خواب بیدار شدم دیگه اثری از درد نبود.  

همه چی خوبه. از فکر های بد خبری نیست. اون خیلی دوستم داره. خودش زنگ زد و گفت. اصلا هر بار که زنگ می زنه می گه. روزی دو بار بهم زنگ می زنه. صبح و شب. می گه نگران هیچی نباش. بیا. بی تابی می کنه برام. می خواد که زودتر برگردم. می گه بیا. تو بیا تا با هم زندگی بسازیم. همه خوشحالن.از این همه شور و اشتیاق. خودم هم راضیم. دلم قرص می شه وقتی می که تو بیا تا ... 

گفتی بیا زندگی می سازیم پس چرا اینطوری شدیم؟ چی ساختیم... 

 

* طاهره تو آخرین کارت پستالش برامون نوشته بود.

نظرات 1 + ارسال نظر
حنا چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:35

خداوند بیامرزتش......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد