نه هنوز خوب نشده م...

پارسال این موقع با هم شاملو گوش می کردیم و لبخند می زدیم .گاهی به دریاچه نگاه می کردیم...گاهی زیر چشمی به هم. هر دو موافق شعر هاش بودیم. بهش اعتقاد داشتیم به هر جمله ش  

جرات گفتنش رو ندارم  

اما حالا

تهی ام از همه چیز...

 .........................................  

کتابخونه که تعطیل میشه.راه میفتم از این کافی شاپ به اون کافی شاپ.کافی شاپ هم که تعطیل می شه. می رم خونه می شینم تو اتاقم . از پشت در به صدای نفرت انگیز تلوزیون گوش می دم به داد و فریاد س...ر به سکوت مامانم به فکر های بابام...

تروخدا برین بخوابین. می خوام تنها باشم. تنهای تنها. تو این اتاق سرد با اون پنجره ی خسیسش که چسبیده به سقف و هر لحظه انگار می خواد بسته بشه. می خوام تو این انباری تنها باشم. میون سه تا چمدون بسته. یه تخت که دونفره بودنش آزارم می ده. در و دیوار خالی با دو قاب عکس... می خوام تنها باشم با شما که هنوز لبخند می زنید به من با لباس سفید عروسی...چه زیبا

 چه زیبایید 

................................................ 

آره سه تار هم هست. کتاب هام... 

 یه ویالون زن  بود که تو مترو باله ی دریاچه قو رو می زد. بهش ۵ دلار دادم به خاطر اینکه برای دو دقیقه منو برد به سرزمین خوشبختی ها 

........................................................ 

همه چیز رو نمی شه اینجا نوشت. بعضی چیزها رو هیچ کجا نمی شه نوشت.  

........................... 

می شه مثل این فیلمها همه چیو یهو ول کنی و بری؟ مثل همین فیلم ها مثلا در اوج موفقیت و اینا هستی اما یهو به سرت می زنه همه شو ول کنی بری دنبال خوش گذرونی؟ نمی دونم 

....................................................................................... 

دارم تغییر می کنم می خوام تغییر کنم اما احساس گناه نمی گذاره. نمی دونم چی درسته چی غلط. باز دلم می سوزه . بیشتر از اینکه اونها ناراحت بشن خودم اذیت می شم. انگار عادت کرده م به اینکه فقط خودم اذیت بشم و بقیه رو ناراحت نکنم. دلم می خواد برم دور شم شاید اینجوری ببینم که خب دورم و کاری ازم بر نمیاد. شاید که دور باشم بهتر باشه. مثل اون روزهایی که دور بودم و همه چیز چقدر خوب بود چقدر آروم بود 

..................................................................... 

وقتی دلت دیگه به چیزی خوش نیست روزگار خیلی سخت می گذره...

نظرات 2 + ارسال نظر
مهتاب سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:30

به خاطر بهار این فصل نامرد کرخ کردتمون
اینجا به خاطر پ.ا. را. زیته
اونجا به خاطر ....................
تو خوبی و بهتر هم میشی هممون بهتر میشیم
مطمئنم

حنا چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:41

رها جونم.........کاش کمکی میتونستم بکنم.....
سعی میکنم برات انرژی مثبت بفرستم...همونطوری که شما فرستادید.....
مهاتاب راس میگه...همه چی بهتر میشه.....همه چی....روزهایه خوش ما هم در راهند....
دوستت دارم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد