منم من سنگ تیپا خورده ی رنجور

خارج زندگی کردن آدمها رو عوض می کنه 

اون لحظه ای که میای انگار از شیشه ی هواپیما برای خودت دست تکون دادی و خداحافظ٬خودتو می گذاری و می ری.اونم خب بدون تو...الان دیگه گم شده

حالا از کجا خودمو دوباره پیدا کنم؟ اون رهایی که پاکی کودکی رو هنوز در خود نگاه داشته بود... کجام من؟ تا کجا رفتم؟ تا کجا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظرات 6 + ارسال نظر
مرد راسخ پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:27 http://rasekhman.blogfa.com

طاقت بیار عزیزم میگذزه این دو روزم
تو شاه گل گلایی خاطر خواهته هنوزم
عزیز جون هر وقت بیایی اون اتاق کوچیکمون ماله توئه همیشه یه جایی تو خونمون داری

月光 پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 http://www.blogger.com/profile/01119488737077628242

اون تویی که می مونه و گم میشه رو معمولا میتونی تو محل های قدیمیه توی خاطراتت پیدا کنی، میبینی یه گوشه مچاله شدن منتظر پیدا شدن.
مسئله اینه که هنوزم می خوایش؟

حنا پنج‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 11:45

ای بابا عصمت کودکی تو دادی رفت؟
تموم؟
۲۶ سال نگهش داشته بودی که!




رها......
اینجا هم گم میشه آدم..
اینجا هم که از صب دورهخودش میچرخه ...و فکرمکینه و میکنه و میکنه ...و بعد به این نتیجه میرسه که ..ای بابا نه ....بچگیو گم کرده

مهتاب یکشنبه 22 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:00

گم نشده وقتی می بینمش وقتی نشونیشو دارم چه جوری گم بشه خسته ای یه جاگذاشتیش حواست بهش نیست وقتی خستگیت در رفت برش دار نگاش کن حتی یه خطم روش نیوفتاده

[ بدون نام ] یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:11

سلام ...میمون واسه چی دیگه نمینویسی؟......بنویس دیگه ببینم چی شده...زنده ای یا نه؟!

حنا یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:12

من بودم!

جگر احتیاج به معرفی نیست!
صفت دلنشین میمون رو فقط تو به کار می بری!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد