عاشقی بد دردیه علیش گرفتارش شدم!

مهو یادته دلت می خواست دلم زود زود براش تنگ بشه.یادته می گفتی باید طوری باشه که بگی کاش الان اینجا بود؟ اون موقع اینجوری نبودم! اما الان یه روز که نمی بینمش طوری نیست. اما یک روز که می شه دو روز قاطی می کنم! امیدوارم چیزی فرای عادت باشه. دیگه خیلی وقتا می گم کاش الان اینجا بود

نظرات 2 + ارسال نظر
مهتاب دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:41

قربون این عشق برم من

فدای شما :)

مرد راسخ دوشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 http://rasekhman.blogfa.com

امان از دست مهتاب خودشو قاطی همه چی میکنه بابا تو قربون اش... برو واسه همه بس دیگه پیشکشت که فدای همه میشی ....
در ضمن با اون تیپی که تو زده بودی منم دلم برات تنگ شده پس کی میایی پدر سوخته.
اگر میدونستم اینجوری میشی اصلأ نمیذاشتم بری ، امروز داشتم پیش مامان حنا ازت تعریف میکردم گفتم خوشگل شدی اونم گفت صبا از اول مثل پرنسسا میمونه ،اینا رو
به علی بگو

مرسی راسخی.نظر لطفتونه. به مامان ستاره خیلی سلام برسون. بگو ارادتمندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد