همه ی لرزش دست و دل ام
از آن بود
که عشق
پناهی گردد،
پروازی نه
گریزگاهی گردد.
آی عشق آی عشق
چهره ی آبیت پیدا نیست.
و خنکای مرهمی
بر شعله ی زخمی
نه شور شعله
بر سرمای درون.
آی عشق آی عشق
چهره ی سرخت پیدا نیست.
غبار تیره ی تسکینی بر حضور وهن
و دنج رهایی بر گریز حضور،
سیاهی بر آرامش آبی
و سبزه ی برگچه بر ارغوان.
آی عشق آی عشق
رنگ آشنای چهره ات
پیدا نیست.
با سلام
آموزش مسائل جنسی و پیشگیری و ناباروری
موفق باشید
سلام.
دیگه عشقی وجود نداره. دروغٍ !!
می دونم اوج احساسی بودن بودی که اینو نوشتی
ولی یه چیزی بگم ؟
می دونی چرا نه چهره آبی عشق پیدا بوده نه چهره سرخش ؟
چون عشق طرفدار تیم ملیه بعد از اونم طرفدار شیرین فراز کرمانشاهه
هی باقالا حدود سه ماه که باهم حرف نزدیم
ای ول. من خودمم طرفدار تیم ملیم!!!
آره ۳ ماهه. کی میای تهران پس؟...