دلم میخواد بگم تقدیم به فروغ فرخزاد

خواب دوم- مهر ۸۶

به شوخی گفتم: چقدر زود دلت برام تنگ شد؟!

فوری پرسید: تو چی؟

یادم نیست گفتم «آره» یا «نه»

شاید هم به جای جواب٬ یه «آه» کشیدم.

آره٬ یک آه بود...

----------------------------

خواب چهارم- مهر ۸۶

تمام بدنت بود که می لرزید زیر انگشتای دستام٬

اونوقت بهم گفتی « چرا انقدر قلبت تند می زنه؟»

می خواستی کم نیاری؟!

خب منم می خواستم کم نیارم٬

اونوقت...

------------------------------

خواب اول- مهر ۸۶

اولش خواستم باورت نکنم٬

آخه خیلی دور بودی٬

ولی باورت

با صدای نفسهات

ریخت تو همه ی وجودم.

---------------------------------

خواب سوم- مهر ۸۶

بهم گفتی «چشماتو ببند»٬

وقتی از لای پلکهام یواشکی نگاه کردم٬

چشمهای خودت باز بود.

چی رو می خواستی ببینی

تو چشمهای بسته ی من؟؟؟

--------------------

من  بیدار شدم٬ اما عطر تنت همه جا هست.

انگار که اصلن

هیچوقت خواب نبودم