... من می مونم.
می مونم تا هر هفته باهاش برم کوه. از دیدنش٬ از بودنش حتی 20 متر اون طرف تر خوشحال باشم و هر بار بر می گرده نگام می کنه دلم بلرزه. بعدش چن وقت بگذره. همینجوری جمعه ها بگذره. بعدش یه جمعه یه نفر جدید بیاد تو گروه. بعدش با اون بیشتر حرف بزنه. هفته بعدش با اون از گروه عقب بمونه. هفته بعدش دست همو بگیرن. بعدش من دیگه نمی رم کوه.
من دیگه هیچوقت به هیج کوهی نمی رم.
کوه کوه کوه......ولی من بازم می رم کوه
سیب گاز زده رو فیلتر کردن. بیچاره سعید!
خطر خیانت! از ۱۰ متر دورتر نشوید.... یادته؟
حتما بعدش می روید منزوی می شوید و سیگاری و معتاد و تزریقی و بی خانمان و بدبخت و زندانی و سرنگ مشترک و ایدز و مرگ. درست گفتم؟
بهتر است به جای کوه به تفریحات سالم تر ، روی آورید.
هی
دلم یه موقعه های می خواد راجب بعضی چیزا صادقانه حرف بزنم ولی ترس از عکس العمل مخاطبم نمی زاره
حالم یه موقعهایی از خودم بهم می خوره
آره بمون که هر هفته باهاش بری کوه هدف متعالی وبزرگی رو واسه خودت داری عالیه عالی ادامه بده ترس داشته باش بایدم بترسی آخه هدفه خیلی بزرگه
منویاده دخترای سن بلوغ می ندازی خوبه همه چیز عالیه براووو
احسنت
آفرین
فکر نمی کردم انقدر مغرضانه نظر بدی.
این یه پست احساسی تخیلی بود. تو که می بینی تو پست ها من تخیل و واقعیت رو با هم قاطی می نویسم. تو که می دونی٬ تو که منو می شناسی دیگه چرا؟؟؟