هر وقت کاری براش می کردم یا لطفی در حقش٬
می گفت:«حالا چه جوری جبران کنم؟» یا « نمی دونم چه جوری جبران کنم؟»
من هم می گفتم نیازی به جبران نیست٬من این کار رو به خاطر تو کردم نه خودم.
هیچ توقعی نداشتم ٬ می گفتم:این چه حرفیه٬ نیازی به جبران نیست.
تا اینکه بالاخره کار خودش رو کرد٬
بر خلاف انتظار من جبران کرد٬
اونم به بهترین(!) شکل ممکن: با شکستن دل من.
فقط کاش می شد بهش بگم: من که توقعی نداشتم...
هی زندگی
خب این کارارو در حق من می کردی
لااقل دلتو نمی شکوندم
هنوزم دیر نشده می تونی از بدهی هام چشم پوشی کنی