خوشست خلوت اگر یار یار من باشد

نه من بسوزم و او شمع انجمن باشد

من آن نگین سلیمان به هیچ نستانم

که گاه گاه بر او دست اهرمن باشد

روا مدار خدایا که در حریم وصال

رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد

همای گو مفکن سایه شرف هرگز

در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد

بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل

توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد

هوای کوی تو از سر نمی رود آری

غریب را دل سرگشته با وطن باشد

بسان سوسن اگر ده زبان شود حافظ

چو غنچه پیش تو اش مهر بر دهان باشد

نظرات 3 + ارسال نظر
مهتاب یکشنبه 7 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 13:04 http://http://www.dotiraz.blogfa.com/

سلام
مشهد هم حافظیه داره ؟

هانیه دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1385 ساعت 12:07

این مهر بر دهان مرا سوخت
این مهر بر دهان ...
آواره ام زانکه از سر تنهایی
درد می کشم و ولی دگر دم نمی زنم
تا که روزگار دست مرگ را بر صورتم نوازشگر شود

گواش شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1386 ساعت 11:59

سلام. این محدودیت کامنتینگ تو منو کشت دخی. خوبی؟ به بازی آرزوهای من دعوت شدی. شرکت کن و اگه خواستی از ۵ نفر دعوت کن. منتظرتم دخی. عیدولانه مبارک باشه:دی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد