من برای تو چه هستم؟ این را امروز از خودم پرسیدم!

من در زندگی تو چه جایگاهی دارم؟

وقتی فهمیدم برای او جایگزین یار رفته اش هستم، نه ناراحت شدم  نه دلگیر. تنها حسی که داشتم تنهایی بود....

 آن روز که گفتم تنهایی را ترجیح می دهم، بعضی ها را از خود راندم. اما نمی دانستم که در عوض کسانی می آیند که به تنهایی ام چشم دارند! که مرا نه برای خودم که برای تنها بودنم می خواهند.

 آن روز تنها بودم ولی تنها نبودم. اما اکنون به اندازه ی تمام مشغله های روزانه ام احساس تنهایی می کنم.

 من از خودم هم تنها شده ام.

حالا تو بگو، من برای تو چه هستم؟ اصلا بگو ببینم می دانی تنهایی چه رنگیست؟

تنهایی رنگ زخم هایی ست که هر روز و هر شب بر روحم می زنم (اما سرخ نیست) 

تنهایی گاهی خیلی زیباست! ( اما سبز نیست)

 تنهایی سفید است٬

سفید.

 

 

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
صخره سه‌شنبه 10 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 20:54 http://www.sakhre.blogsky.com

سلام
خوبی رها خانم؟
خوب الان فرض کن من یه احمق وراج
ولی اگه این نوشته از ته دلت بدون ارزش شما به روحت
کسی که لیاقتش رو داشته باشه یه روز می یاد
دست و پا نزن
خدایی هست
دعام کن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد