آلفردو آلفردو...

 

 

اولش متوجه بودنش نشدم. فقط احساس می کردم که سنگینی نگاهی رومه. دور و برمو نگاهی انداختم…

بوی سیگار میومد…مارلبرو. تعجب کردم . بابام همیشه وینستون لایت می کشید. تازه اونم نه تو خونه.

دقت که کردم دیدم بو از کنار گلدون میاد.

 آه! نزدیک بود جیغ بکشم.

 تو دیگه کی هستی؟!

جواب نداد. قدش کمی بلند تر از سیسکو اما چاق تر و چهار شونه بود.سبیل کم پشتی داشت.

باز پرسیدم: نمی خوای بگی کی هستی؟

باز هم جواب نداد.

با خودم گفتم شاید زبون ما رو بلد نیست.

 Can u speak English?-

پک عمیقی به سیگارش زد و جا به جا شد. گفتم با فرانسه هم امتحان می کنم اگه جواب نداد سیسکو رو صدا می زنم بلکه زبونشو بلد باشه.

- اسکو تو پو پرل فرانسه؟

دود سیگارشو با تامل بیرون داد و با صدایی که اصلا بهش نمیومد گفت:

لحجتون افتضاحه خانم.

گفتم:  وای پس زبون ما رو بلدی؟ کی هستی؟ اینجا چکار می کنی؟ از کجا اومدی؟

کلی هیجان زده بودم و بدون اینکه متوجه بشم داشتم می رفتم تو صورتش. پاشد وایساد و سیگارشو تو گلدون خاموش کرد :

 آلفردو خانم.

داد زدم سیسکو زود باش بیا اینجا. مهمون داریم.

با همون صدا گفت:

بیخود صداش نکنید، اون نمی تونه منو ببینه.

سر در نمی آوردم. پرسیدم چرا؟

گفت: من خودم درخواست کرده ام.

اوه، چقدر کتابی حرف می زد!

گفتم: باشه اگه اینجور راحت تری بهش نمی گم. اما از کجا اومدی؟ از کی درخواست کردی؟

گفت: خانم شما خیلی سوال می کنید. من خسته ام...

گفتم:  ای وای ببخشید. چی می خوری برات بیارم؟ چای؟ آب ؟ شربت؟

- یه لیوان آب با یخ لطفا.

پریدم تو آشپزخونه تا یه لیوان مناسب اون پیدا کنم و براش آب بیارم.

وقتی برگشتم دیدم سیسکو نشسته سر جام و داره با کامپیوتر ور میره.

گفتم: ا، من داشتم کار می کردم. دارم می نویسم...

آلفردو حالا نشسته بود روی مونیتور و پاهاشو به تناوب تاب می داد.

سیسکو نیم نگاهی بهم انداخت و گفت: مگه تو منو صدا نکردی؟

دست پاچه شدم...

-  نه، چیزه... داشتم چت می کردم، اما دی سی شدم.

با هزار زحمت فرستادمش دنبال نخود سیاه و آب رو به آلفردو دادم.

پرسید: با سیسکو چه جوری هستید؟

گفتم: راستش اون الان نزدیک ترین دوست منه. از همه زندگی من خبر داره.

- اشتباه. اشتباه.

با من بود؟

 پرسیدم : بله؟  جواب داد: دارید اشتباه می کنید. به اون اعتماد نکنید خانم. سیسکو همیشه هم درست نمیگه. من برای همین اینجا هستم.

لیوان خالی رو گذاشت لب مونیتور و یهو غیب شد.

آلفردو! آلفردو!

هر چی صداش کردم پیداش نشد.

از دیروز تا به حال چند بار به گلدون بنجامین کنار پنجره سر زدم. حالا نمی دونم دوباره کی پیداش بشه. اما حرفاش منو به فکر انداخته...خدای من،  سیسکو هم؟

 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
سیب گاززده جمعه 26 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 23:35

آلفردو یاده سینما پارادیزو افتادم.راستی متن هات خیلی پیشرفت کرده داری میشی نویسنده حسابی ها! جلوزدی

نفرمایید...به پای شما که نمی رسیم.:)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد